۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

جایی که ارزش انسانها در جیب هایشان خوابیده .....


نگاهی از سر تحقیر می کند و می پرسد :چی شده ؟ بگو .
جا می خورم ، یادم نمی آید قبلا دیده باشم اش یا نسبتی باهم داشته باشیم .
می گویم : آقای دکتر ، دندانم درد می کند . سمت چپ دهانم را نشانش می دهم .
عکس را می بیند و می گوید اینجا چیزی معلوم نیست . باید یک عکس سراسری بگیری . می خوای چکار کنی؟ بکشی یا نگهش داری ؟
حرفش را نمی فهمم .با تعجب نگاهش می کنم و می گویم : خب ، اگر می شود درستش کرد که نگهش می دارم ، اگر نه ، می کشم اش.
می گوید : برای درست کردن اش نیاز به جراحی است و ......، کلی اصطلاحات قلمبه سلمبه . ما اینجا (درمانگاه ) این کار را نمی کنیم ، باید پیش متخصص بری . حالا عکس کلی بنویسم؟
می گویم : آقای دکتر ، نیازی نیست . دندانپزشک فوق تخصصم در پرونده پزشکی ام سوابق مرا دارند. شنبه به ایشان مراجعه می کنم تا نظرشان را جویا شوم.
لحن صحبت اش عوض می شود. احساس می کنم در دلش می گوید : اِ ، آدم حسابی است . دکتر فوق تخصص دارد و سابقه پزشکی و پرونده .
شاید برای همین ، وقتی می خواهد برای آرام شدن موقت درد ، نسخه ای بنویسد با لحن محترمانه ای  می گوید : البته اگر بخواهید خودم برایتان جراحی می کنم. و من خوب می فهمم یعنی حالا که دستت به دهانت می رسد ، چرا دیگری ، مگر من ........

 پ ن : یاد مجموعه پرستاران می افتم  و نحوه تعامل با مراجعین . و حرمتی که به انسان بودن انسانها قائل اند ، بی هیچ قضاوتی.
پ ن : شاید نباید انتظار برخورد محترمانه از پزشکان درمانگاه ها داشت . آخر آنجا ، جای آدم های مستاصل و بی پول است . و ارزش انسان ها در جیب هایشان نهفته است .

هیچ نظری موجود نیست: