۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

تاکسی نوشت


سمت چپم آقای چهل و پنج ، پنجاه ساله ای نشسته و سمت راستم خانم سی ، سی پنج ساله ا ی. بزرگراه شلوغ است و ترافیک سنگین .
چند لحظه بعد از حرکت ، خانم شماره ای می گیرد و با سلام ، صبح بخیر و یک چاق سلامتی گرم و طولانی ، پس از اینکه از احوالات طرف مکالمه جویا می شود ،حکایت شام شب گذشته را تمام و کمال تعریف می کند و من چی گفتم و اون چی گفت . بعد آنچه گذشت دیروز که کاملا تکراری است . چون سر هر جمله اش عبارت دیشب که بهت گفتم می آید و بعد هم مشروح برنامه های امروز. و سر آخر ، ظاهرا با مخاطب کار دارند که بعد از سی و پنج دقیقه مکالمه با عجله و با جمله ی باشه برو کارت دارند، رسیدم شرکت بهت زنگ می زنم، به پایان می رسد.
چند دقیقه بعد آقا شماره ای می گیرد ، بی هیچ سلام و علیکی ، خشک و خشن می گوید : زیر گاز روشنه ، حواستون باشه .
تمام .
خوشحالم که وسط نشسته ام و نه این ور بامم و نه آنور بام.

۱ نظر:

لی گفت...

سلام
این فضا ها باب ساختن فیلم کوتاست .
روزی دوستی موقعیت مشابهی را تعریف کرد که خودش تجربه کرده بود ...
البته در شرایط او شخص دیگری که جلو کنار راننده نشسته بود هم حضور داشت که در طول مسیر شده بود متکلم وحده ...