۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

ما انسانها را چه می شود؟

سر خیابان دو وانت پر از گوسفند ایستاده است . یکی یک نوشته ی بد خط گرفته دستش و می دود آن سر چهارراه " گوسفند زنده ".
دو نفر گوسفند ها را پیاده می کنند در خرابه های کنار خیابان که بخاطر عملیات پل سازی در بزرگراه ، نزدیک شش ماه است به محل آمد و شد معتادها تبدیل شده است. یکی هم طشت وآبکش فلزی وچاقو وساطور پیاده می کند از ماشین .
یک ساعت بعد که برمی گردم ، با اجازه یا بی اجازه ی شهرداری کنار خیابان برای خودش کشتارگاهی شده است  بی همتا. تازه آقای سلاخ اش هم بسیار بهداشتی است و پیش بندی بسته آخر نظافت . همه ی اینها دیدنی است در پایتخت ام القرای اسلام و درظهرروشن روزعید قربان.اما دردناک تر از همه که آزارم می دهد فراوان،دیدن گوسفندانی است که در کنار دوستانشان که یکایک غزل خداحافظی را می خوانند وسربه تیغ جلاد می سپارند، سربه زیروآرام، مشغول چریدن در چمن های کنار جوی اند وگاهی هم شاید بعد از شنیدن صدای آشنای بع بع دوستی سری بلند می کنند به تماشا ولابد در ترس و حیرت می مانند از تیزی این تیغ و دوباره بی تفاوت، سر به زیر در پی پوست هندوانه ای که غفلتا طعمه آب جوی شده ودر گوشه ای دست تقدیر انداخته اش کنار چمن ها، می دوند و شادی می کنند. دلم از آنها نمی گیرد.دلم را شباهت کتمان ناشدنی رفتار بعضی ازما آدمها با آنها می سوزاند که این روزها جز خود به هیچ نمی اندیشند وجز منافع خود هیچ نمی بینند وبی تفاوت و آرام ، بی آنکه حتی یک لحظه سری بلند کنند و نگاهی هم به همین نزدیکی ها وانسانهای گرفتار در چند قدمی خود بیندازند ، شاد و خوشحال به امورات زندگی مشغولند و ککشان هم نمی گزد از این همه بی عدالتی . دلم سخت از این شباهتها می گیرد .  
خیلی سخت.

۲ نظر:

انديشه گفت...

منافع مادي جذابيتش آنقدر هست كه قوانين را زير پا گذاشت.
اما سوال اينجاست كه آيا پوست هندوانه اينقدر جذاب هست كه از مرگ ديگران و همنوعان گذشت؟؟؟؟!!

ز. بیات گفت...

مطمئن نيستم همه ي بي تفاوتي ها به خاطر پوست هندوانه باشد.... بدتر موجودي كه بپذيرد سرنوشتش كشته شدن است... بدا به حال اين موجود...بدا به حال ما