۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

جرمش این بود که اسرارهویدا.......

باد غوغاگر شب ، گیسوان پاییز را شانه می کند و زمین پر می شود از برگ های خشک رنگارنگ  . پا که رویشان بگذاری  صدای خش خش اعتراض شان به آسمان می رود . گوش جان که بسپاری ، می شنوی که می گویند : ما را اینچنین مپندار ، یک روز جوان بودیم و سبز و جایگاهمان بر بلندای درخت ، اگر امروز پژمرده و خشکیده نشسته ایم بر خاک ، نشان ضعف مان نیست که در دلهامان تجربه ای پنهان است که رازش را عاقلان دانند و عبرتش را هوشیاران به جان خرند.
" زمستان دیری نمی پاید ، بهار در راه است ."  

۱ نظر:

;dldh گفت...

http://dalghakirani.blogspot.com/2010/12/%D9%84%D8%B7%D9%81%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%A7-%DA%A9%D9%84%DB%8C%DA%A9-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html