۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

خوب بخندید نوبت گریه هم فرا خواهد رسید.

دختر عمه ی پدرم بود ، اما همه ی ما بچه ها عمه خانوم صدایش می کردیم . پیرزن مهربان و خوشرویی که در چهارده سالگی شوهرش داده بودند و تنها کارش هم شده بود برای شوهرش ، پسر زاییدن . سی ساله بوده که پسر سربازش در پادگان مننژیت می گیرد و می میرد . خبرش را که به عمه خانوم می دهند دچار شوک عصبی می شود و شروع می کند به خندیدن .  شماره فامیل و آشنا را می گیرد و با خنده مرگ پسرش را به اطلاع همه می رساند . و حالا نخند کی بخند. آن قدر می خندد که بیهوش می شود.  خودش می گفت تمام مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری و ختم پسرش ، بیهوش بوده و زیر سِرُم . بعد از آن تا خبر بدی می شنید خنده های عصبی شروع می شد . و جالب این بود که آن قدر خنده هایش از ته دل بود که دیگران را نیز تحت تاثیر قرار می داد و به خنده وا می داشت . برای همین هم در هیچ مجلس عزا و ختمی شرکت نمی کرد و عذرش هم موجه بود .
.........................
آقای رویانیان ریسه می رود از خنده و می گوید : قاه قاه قاه ، ما برای دی ماه یک سهمیه ی پنجاه لیتری اعلام کردیم با لیتری صد تومان . و قاه قاه قاه ، تازه یک سهمیه شصت لیتری هم اعلام کردیم که قیمتش را بعدا می گوییم . قاه قاه قاه . یعنی چی ؟ یعنی اینکه ما علاوه بر اینکه سهمیه را کم نکردیم زیاد هم کردیم و مجری محترم هم دلش را گرفته و می خندد تا آن جا که در توان دارد. و کم مانده از روی صندلی اش بیفتد پایین لابد از این لطیفه ای که شنیده است .
مجری با چشمانی خیس از خنده می پرسد : حالا اگر باز هم کسی بنزین کم آورد چه ؟؟! وآقای رویانیان : هِر هِر هِر ، قاه قاه قاه ، در اینصورت ، این قدر آقای رئیس جمهور دل رحم هستند که وقتی پیششان می رویم و می گوییم مردم تحت فشار هستند فوری می گویند ، بدهید ، بیشتر بدهید. هِر هِر هِر ، قاه قاه قاه ......و مجری هم : هِر هِر هِر ، قاه قاه قاه .....
نمی فهمم این خنده ها چه ربطی به موضوع هدفمند کردن یارانه ها دارد ، شاید آقای رویانیان هم مثل عمه خانوم ما قبلا دچار شوک عصبی شده و حالا دراعلام خبرهای بد می خندد. اما دقیقا حس پسرم را می فهمم وقتی که می گوید : مامان آن قدر چرت و پرت می گویند که آدم دلش می خواهد جفت پا  برود توی شیشه ی تلویزیون .

۲ نظر:

Unknown گفت...

خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته است بدان می خندم.

لی گفت...

دقیقا با پسرتون موافقم . باید بهشون یه دونه آبجوکی زد
:)