۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

ماهی کوچک خانه ی ما

ماهی خانه ی ما بی صداترین موجود دنیاست . نه دغدغه ی آب دارد و نه نان . کارش صبح تا شب چرخیدن در دنیای کوچک خودش است و تماشای زندگی ما .
هیچوقت نمی گوید : چرا غذایم دیر شد ؟ چرا آبم کثیف است ؟ چرا روزها نور کافی به من نمی رسد؟ چرا شب ها نور چراغ خیره می کند چشمم را ؟ چرا آب تنگ را که عوض کردید آب نیترات دار ریختید جایش ؟ چرا وقتی مرا به بالکن خانه بردید برای هواخوری ، اینقدر هوای آلوده وارد آب شش هایم کردید ؟ چرا سرو صدایتان اینقدر زیاد است ، اعصابم خرد شد ؟ چرا اینقدر ساکتید، دلم پوسید؟ چرا هیچ دوستی برای من نمی آورید مُردم از تنهایی ؟ چرا این همه ماهی دور و برم ریخته اید جای جم خوردن نمانده برایم ؟ چرا همه اش ناله می کنید از گرانی ، خسته ام کردید ؟ چرا دائم غر می زنید به جان آن هایی که به زور رای تان را گذاشتند به حساب خود و نشستند آن بالا ؟ چرا وقتی تلویزیون تان روشن است اینقدر بد و بیراه می گویید ، خوب خاموشش کنید؟ چرا این آقاهه در سخنرانی هایش اینقدر دروغ می گوید، حالم بد شد؟ راستی چرا خودتان هم اینقدر دروغگویید و دائم دارید برای هم نقشه می کشید ، شما دیگر که هستید؟ چرا اینقدر دورو هستید و از کسی پیش رویش تعریف و پشت سرش بد می گویید؟ چرا و چرا و چرا  و ...............
ماهی خانه ی ما خیلی آرام است . به هیچ چیز اعتراض ندارد ، سرش را می کند زیر سنگ های تزئینی کف تُنگ و گاهی اگر دوست داشت دمی تکان می دهد.
اما دیروز وقتی مهمان عزیزی که مهندس کشتی است ، داشت از سفرهای دریایی اش و ماهی های آزاد اقیانوسها صحبت می کرد، خودم با چشمهای خودم دیدم که ماهی کوچولو آمده بود بالا و هی سرش را می کرد بیرون از آب و دوباره برمی گشت زیر آب. فکر می کنم هوای آزادی به سرش زده بود. 

هیچ نظری موجود نیست: