۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

دعا.....


چکار می کنی ؟
دعا می کنم خاله کوچولوش رو سالم دنیا بیاره.
برای منم دعا می کنی ؟
مگه تو هم کوچولو می خوای؟
نه ، من کوچولوم را نمی خوام . 

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

ایتالیا....ایتالیا.....


همانطور که سرش پایین بود و داشت فرم های سفارت را برای من پر می کرد با شوخی پرسید: ملیت ؟
گفتم : ایتالیا 
سرش را بلندکرد و گفت : مسخره.
گفتم : من یا ایتالیا ؟
گفت : اینکه تو ایتالیایی باشی .خوبه جد و آبادت را می شناسم و گرنه فکر می کردم حالا از کدام خاندانی ؟
خندیدم و گفتم : باور کن راست می گم . تو هم ایتالیایی هستی . اصلا همه ایرانیان ایتالیایی هستند.
گفت : راست تو چاه افتادی . بببینم باز رحیم مشایی حرفی زده یا شاگردش حمید بقایی ، رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ؟
گفتم : آقای تمدن ، استاندار تهران.
با تعجب گفت : واقعا ؟ یعنی اونم در مورد گردشگری افاضات فرموده اند؟
خندیدم و گفتم : نه بابا ، گردشگری کیلویی چند؟ ایشان گفته اند بزودی مافیای آب معدنی تهران را افشا خواهند کرد (+). منم فکر کردم خوب ، تا امروز که کشور ما پر بود از انواع مافیا ، مافیای اقتصادی دانه درشت ، مافیای اقتصادی دانه کوچک ، مافیای نفت ، مافیای بنزین  ،مافیای مبادلات اقتصادی ، مافیای بیمه ، مافیای کنکور ، مافیای آزمون دستیاری پزشکی و..........، حالا هم که چشممان به جمال مافیای آب معدنی روشن شده . پس از اول هم اشتباهی به ما گفتند اینجا ایران است . اینجا خود خود ایتالیاست و ما هم آخر ایتالیایی های دنیا .
تازه GOD FATHER هم داریم به چه ماهی . تا کور شود هر آنکه نتواند دید.

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

یک کابوس واقعی


در ستون حاشیه های روزنامه شرق چهارشنبه می خوانم :
- استاندار تهران گفت : آب تهران آلودگی ندارد و از آب معدنی نیز سالم تر است.
- رئیس مرکز آموزش نیروی انسانی ، آمار و فناوری آموزش و پرورش گفت : ثبت نام اینترنتی دانش آموزان سراسر کشور آغاز شد . در این روش نیاز به حضور دانش آموزان در مدرسه نیست .
- معاون خدمات شهری شهرداری تهران گفت : طرحی برای مهار موش های پایتخت با کمک دانشگاه های معتبر کشور تهیه شده ست .
- احمدی نژاد گفت : در حالی که می بینیم بعضی از ترس فقر ازدواج نمی کنند . اما خداوند می گوید شما اگر از فقر می ترسید ازدواج کنید ، بی نیازتر می شوید . بعضی می گویند دو بچه کافی است بروید کیف تان را بکنید .کیفی وجود ندارد . کدام میراث ارزشمند تر از فرزندان صالح .
..........................
خواب یکی از جوی های آب  لبریز از پوست میوه و پس مانده غذا و ظروف یکبار مصرف شکسته و پیت حلبی سوراخ و نایلون پاره و لاستیک ماشین پنچر شده ی خیابان های جنوب تهران را می بینم .
و موشهای چاق و چله ای که در حاشیه این جوی در هم می لولند و می لولند و می لولند .
و کودکانی که در جوی مشغول آب تنی هستند و شادمانه می خندند و می خندند و می خندند.
و مادرانی که در کنار جوی مشغول شستن ظرف و لباس اند . مادرانی که کودکی شیرخواره از دامنشان آویزان است و جنینی پنج ماهه در بطن شان دست و پا می زند. و می شورند و می شورند و می شورند.
و پدرانی که تکیه به دیوارهای ریخته خرابه های حاشیه جوی داده و آفتاب می گیرند و غوطه ور شدن فرزندان عزیزشان را در آّب کثیف جوی به تماشا نشسته اند و کیف می کنند و کیف می کنند وکیف می کنند.
هراسان از خواب می پرم ، از دوردست صدای گوینده ی اخبار می آید:
"نماینده اصفهان در مجلس به بررسی ادبیات دروغ و همچنین عدم ساده زیستی برخی مدیران در جلسه مشترک تعدادی از نمایندگان و رئیس جمهور اشاره کرده و گفت : احمدی نژاد بر پیگیری این موضوع تاکید دارد. حسن کامران در ادامه گفته اند : بعضی از مدیران ، ادبیات دولت را ندارند و به ارزشها و ساده زیستی توجه نمی کنند. لذا نیاز است از سوی دولت بازرسی و نظارت ویژه ای در این زمینه صورت گیرد. تا نیروهای ارزشی ، مومن و کارآمد حضور فعال تری داشته باشند."

نسل بی فردا....


دخترک  می پرسد: مامان ، چرا من اصلا شاد نیستم؟
مادر می گوید : این روزها ، کی شاده؟
دخترک می گوید : آخه من که مشکلات و درگیری های شما و بابا را ندارم . زندگی عادی و بی دغدغه ام را می کنم .  مدرسه ام را می روم . با دوستام بازی می کنم . شما هم چیزی برام کم نمی گذارید . پس چرا نه از چیزی خوشحال می شوم و نه از چیزی لذت می برم ؟
ومادر در انتهای نگاهش ناگفته ای می بیند ،آهی می کشد و در سکوت سر تکان می دهد. بی هیچ توضیحی .

۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

آموزه های تاریخی

گفتم : کاش می شد دویست سال دیگر دوباره به دنیا می آمدم و می دیدم آیندگان درکتاب های تاریخ اشان ، از این روزهای ما ، چه ها نوشته اند.
خندید و گفت : همه چی آروم بود. آنها چقدر خوشحال بودند.
.......................................
دلم می سوخت برای بچه های آن سوی دیوار . بچه هایی که به خاطر ما در این روز عید آن جا بودند و آنوقت این سوی دیوار ، صف دور و دراز ماشین ها بود که برای جشن دولتی کیک نارنجی به پارک پردیسان هجوم آورده بودند. مردمی که دولتی نبودند و فقط دنبال تفریحی برای روز تعطیل خود می گشتند.
شاید هم استقبال ازاین جشن ها بد نباشد، اما من نمی پسندم و آن را برابر خودخواهی می دانم. این روزها ، حتی وقتی به مجلس عروسی می روم حالم چندان خوب نیست ، تظاهر به شادی و دلخوشی های دروغین دیگران آزارم می دهد. پای صحبت خودم می نشینم و برای خودم منطق و دلیل می آورم که خوب ، مردم که نمی توانند زندگی اشان را تعطیل کنند ، اما باز هم ته دلم چیزی است که از این دروغ ها دلخور است و با این استدلال ها راضی نمی شود. تنها با یک جمله ی  میرحسین است که  گاهی  خودم را آرام می کنم : "ما راه سبز امید را زندگی می کنیم ".
شاید این هم تکه ای از زندگی ما باشد . شاید....