۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

تو نیستی که ببینی .



چه شوقی داشتی برای آمدن مهر معلم مهربان و آزاده.
چه شوقی داشتید برای آمدن مهر دانش آموزان دوست داشتنی فرزاد .
چه ذوقی داشتی برای آمدن مهر مرهم رنج و درد پدرها و مادرها .
چه ذوقی داشتید برای آمدن مهر اولیای بچه های نازنین فرزاد.
چه نگاهی از آسمان دوخته ای به آمدن مهر ، ای شهید راه آرزو.
چه نگاهی به یاد او دوخته اید به آمدن مهر ، ای رفیقان شفیق فرزاد.
چه خالی ای نشسته بر نیمکتهای مدرسه برای آمدن مهر، جایش سبز .  
چه حسرتی نشسته بر اشک های غریبانه ی مادر برای آمدن مهر، جایگاهش رفیع .
چه غربتی آوار شده بر سر تخته سیاه کلاس انسانیت  .
چه محنتی کشیده پرچم نیمه افراشته ی سربلندی انسان.  
تو نیستی که ببینی چقدر نگاه پنجره ها غمگین است و صدای ثانیه ها بغض آلود.
تو نیستی که ببینی .
یادت همیشه س ب ز. روحت همیشه شاد .
.......................
پ ن : معلمی که فرزاد باشد ، شاگردانی خواهد داشت مانند بهنام  که این روزها جایش بر روی نیمکتها خالیست ، جرمش دوست داشتن است و دلش دریا. نگذاریم با فراموشی ما دل دریایی اش بشکند. فریادش کنیم تا صدایمان به گوش خیلی ها برسد و شاید کاری کنند کارستان . فقط شاید....

هیچ نظری موجود نیست: