۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

کودکان سر در گم ما


مجری آن بالا خودش را می کشد تا بلکه  بچه های چهار تا شش ساله ی  روی  سِن آرام شوند و مسابقه اش را اجرا  کند.
می پرسد: بچه ها کی ها مهد کودک می رن؟ همه شان یک صدا فریاد می زنند: ما
پس هرکی بتونه یه شعر خوشگل بخونه برنده اس. خوب مهسا خانوم تو شروع کن. مهسا کوچولو نگاهی به مادرش که آن پایین بال بال می زند می کند و می خواند: سوسن خانوم ، ابرو کمون . می خوام ......
مجری با ترس می پرد وسط و مجال ادامه نمی دهد . نه شعر بخون .این ترانه است. بچه سکوت می کند و هاج و واج نگاه می کند.
دو بچه بعدی اصلا شعری بخاطر ندارند . شاید هم دست و پایشان را گم کرده اند. یکی از بچه ها می خواهد ترانه ی عروسی منصور را بخواند که همان اول جلویش را می گیرند . یکی سرش پایین است و اصلا حواسش به مسابقه نیست.
در نهایت مجری از حضار محترم می خواهد اگر دلبندشان شعر بلد است روی سِن بیاید و بخواند.
پیرمردی خوش لباس و شیک دست نوه اش را می گیرد و به جایگاه می روند.
مجری می گوید: خانوم کوچولو چه شعری می خوای برامون بخونی ؟
دخترک خجالت می کشد و خودش را پشت پدربزرگش قایم می کند.
پدربزرگ می گوید: عزیزم ، آن شعر قشنگ رو که خاله شادی یادت داده بخون .
دخترک با خجالت و آرام می گوید : تو بخون . و وحشت زده از چشمهایی که از آن پایین به او خیره شده اند ، می زند زیر گریه.
پدر بزرگ برای عوض کردن حال وهوی او شروع می کند به خواندن : یه توپ دارم قلقلی یه ، سرخ و سفید و آبیه .
و تمام جمعیت دست می زنند و هم صدا با پیرمرد می خوانند:  یه توپ دارم قلقلی یه ، سرخ و سفید و آبیه.
مجری نگران است ، نکند به خاطر این همصدایی از طرف ارشاد تذکر بگیرد و کارش را از دست بدهد.
.............................
پ ن :
- یاد  کودکی های ما به خیر که شعر کودکانه جایگاه خودش را داشت و ترانه های مبتذل جای خودشان را .
- کودکی که به خاطر دوگانگی فرهنگ حاکم  میان خانواده و حکومت ، سردرگم میان خواندن شعر و ترانه در مجامع رسمی است و چون معصوم است و پاک . خود سانسوری و ریاکاری را یاد نگرفته ، آیینه واقعی تفکر حاکم بر جامعه است . حال آقایان هی بخشنامه صادر کنند و راه حل دستوری ارائه نمایند.
- صادق محصولی : مبانی دینی و مدهبی باید رکن اصلی مهد کودک ها باشد.(+)
- دوره آموزش نماز ویژه مربیان مهد کودک در اردبیل برگزار می شود.(+)

هیچ نظری موجود نیست: