۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

تفریحات خیلی سالم


با دستش اشاره به فاصله ای دور می کند و می گوید : نرسیده به تابلوی طرح سالم سازی دریا ، دست راست یک سوپر مارکت بزرگ است که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را می توانی آنجا پیدا کنی . همه چیز دارد. مجاز و غیر مجاز . روی پیشخوان و پشت پستو . آدمش را که ببیند می فهمد اهل چه چیزی است . اصلا یک پا آدم شناس است . برای همین هم همیشه مغازه اش پر از مشتری است . ماشاءلله ، چشمش نکنم . کارو بارش سکه است . سه سال پیش که آمد اینجا ، یک زیر پله کوچک داشت . حالا برو خودت  می بینی یک مغازه دو دهنه پر از جنس . هیچ چیزی آنجا پیدا نمی کنی که بیشتر از دو روز از تاریخ تولیدش گذشته باشد. همه چیز تازه ی  تازه.
وارد فروشگاه که می شوم می بینم ، واقعا همه چیز آن جوری است که گفته اند . جوانک ها دور و بر پستو می پلکند و پیرمردها روبروی پیشخوان .
سر و وضعم را که می بیند ، لابد،  این آقای آدم شناس فکر می کند خیلی مشتری تاپی باید باشم . سریع پیش می آید و می گوید : در خدمتم . امر بفرمائید.
تعجب می کنم ! چقدر مودب است . حتما راز موفقیتش همین ادب و احترامش است . می پرسم روزنامه های امروز رسیده است ؟
چی ؟
روزنامه های امروز .  شرق ، همشهری ، تهران امروز و .....
نه جانم . ما روزنامه نداریم . فقط بعضی روزها جام جم می آِید آن هم بعد از ظهر .
اما گفتند اینجا همه چیز پیدا می شود.
می خندد و می گوید :  درسته ، همه چی داریم . اما اینجا همه برای حال و حول می آیند ، کسی روزنامه  نمی خواند . شما هم برو از تعطیلاتت لذت ببر. انشاءلله ، روزنامه برای بعد از مسافرت . 
راست می گفت . آنجا همه برای حال و حول می آمدند . تمام طول راه  پر بود از نان و میوه و گوشت و جوجه وماهی و سبد و حصیر و عروسک و لواشک وشکلات و آبمیوه والبته...... و مجاز و غیرمجاز . اما هیچ  دکه ی روزنامه فروشی دیده نمی شود درطول مسیر. که اصلا وجودش با حال و حول نمی خواند بد جور .
حالاهی بنشینیم وبه فرهنگ وادبیات وفردوسی وامیرکبیرمان بنازیم وادعای تمدن مان گوش فلک را کر کند ، ما مردمان خیلی فرهیخته با کلاس . 

هیچ نظری موجود نیست: