۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو ببره از اینجا و ، اونور ابرا بذاره

بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی .
....
شب افتاده است و من تنها و تاریکم .
و در ایوان من دیریست
در خوابند
پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !

هیچ نظری موجود نیست: